بایسته های داستان کوتاه در مطبوعات

" آنها خیلی خشن بودند. خشن تر از آنچه که هر کس فکر کند. هیچ لطافتی در آنها دیده نمی شد
هیچ روز خوشی را تا به حال ندیده بودند. همیشه سختی...همیشه کار...همیشه سرما
روزگار آنها را این گونه خشن کرده بود
پیرمرد بنا نگاهی دیگر به دست های خشن خود کرد
آهی کشید و شروع کرد به وضو گرفتن. "
قصه همین جا تمام می شود. شما به عنوان مخاطب چه احساسی دارید ؟ آیا بین حالت خشونت و واقعه ای که رخ نداده پیامی هیجان انگیز وجود دارد؟ انتهای این داستان شما را چقدر غافلگیر کرد؟ فکر نمی کنم شوکه شده باشید !
یکی از "محصولات ادبی و هنری" دهه های پیشین و امروز که فصل مشترک ادبیات داستانی و صفحات ادبی مطبوعات بوده قطعات و داستان های کوتاه هستند. هر چند ساکنان جامعه صنعتی یا مدرنیته دیگر کمتر فرصتی برای مطالعه اجزاء یک روزنامه یا هفته نامه پیدا می کنند و حداقل تمایل دارند که از میان تمامی تیترهای نشریه فقط بعضی اخبار مورد علاقه شخصی شان را بخوانند ولی به کارگیری این صنعت هنری – نوشتاری باعث جلب نظر مخاطبان می شود. به خصوص این که رسانه های بزرگ مثل تلویزیون و پایگاه های اینترنتی با آن حجم عظیم و پهنای باند اطلاعاتی گوی سبقت در خبررسانی را از نشریات ربوده اند.
بنابراین وجود یک ستون ثابت داستان کوتاه روزانه یا هفتگی می تواند شهروندان را مشتری پر و پا قرص روزنامه ها بکند. جنس "داستان و طرح" ادبی و توصیفی است یعنی اشتیاق می زاید و هیجان می آفریند. پس به فکر رفع خستگی مخاطبان خودتان هم باشید.

داستان کوتاه چه نیست؟
داستان کوتاه که معادل "Nouvelle " ترجمه شده است فرمی متفاوت از طرح "Sketch" دارد. رمان فشرده یا Novel هم نیست. با بیوگرافی یا یک فانتزی ساده هم فرق می کند.
دزموند مکارتی (Desmond maccarthy) منتقد انگلیسی طی مقاله ای در سندی تایمز می نویسد:
همیشه انتظار دارم به داستان کوتاهی بربخورم که واقعا داستان کوتاه باشد اما این انتظار کمتر برآورده
می شود. مطالب نشریات عموما به محیط و اشخاص پرداخته اند اما داستان کوتاه به نظر باید نکته ای داشته باشد و همین کار را برای همگان سخت می کند.
نوشتن چنین داستان هایی بسیار دشوار است. مثلا امروزه نوشتن داستان به سبک چخوف آسان تر است . چون زندگی سرشار از مصالح و موادی است که می توان از آنها طرح های مناسبی درآورد. مصالح داستان کوتاه به راحتی به دست نمی آیند و آدم باید مدام گوش به زنگ و مراقب باشد...
باید بگوییم " داستان کوتاه " قصه نیست که اتکایش بر حوادث و توصیف باشد؛ بدون پیچیدگی و غافلگیری.
باید بگوییم "داستان کوتاه" طرح نیست که فقط بیان یا وصف زنده و مختصر حالت شخص باشد که در موقعیت هیجان آمیز قرار می گیرد. البته اختصار ویژگی اصلی طرح است اما هرنوشته کوتاهی طرح نیست.
باید بگوییم اپیزود (Episode) یا واقعه ضمنی، داستان کوتاه نیست، بلکه داستانی است که ضمن داستانی دیگر هدف تنوع دادن به ماجرای اصلی را دنبال می کند؛ یعنی واقعه جالب و مستقلی که به داستان اصلی اضافه می شود و قابل حذف شدن نیز هست اما نقطه اوج ندارد.
همچنین باید بگوییم "داستان کوتاه" رمان هم نیست. رمان باید چشم انداز وسیعی از زندگی را پیش روی خواننده بگذارد تا تمام زندگی را به چشم ببیند. بنابراین نشان دادن برشی از زندگی نمی تواند رمان باشد.
Nouvelle
"داستان کوتاه" که ماجرایی غافلگیرانه دارد دارای چند مشخصه است (1):
طرح منظم و مشخص دارد.
از یک شخصیت اصلی و پرسناژ واحد تبعیت می کند.
شخصیت آن در یک واقعه اصلی ارایه می شود.
به صورت کلی تر همه اجزای آن با یکدیگر پیوند متقابل دارند.
تاثیر واحدی را القا می کند.
کوتاه است .
یادمان نرود که تنه داستان کوتاه از واقعه ، هیجان ،بحران ، انتظار و اوج تشکیل می شود.
حالا دیگر فقط ذوق نویسندگی مانده و یک کاغذ و قلم تا هنرمان را ثابت کنیم.
البته به نظر می رسد یادداشت " خشن " ( ستون داستانک - صفحه آخر روزنامه همشهری – علیرضا ملکی) که در بالا آمد قالب قطعه یا طرح دارد و مثل خیلی نمونه های دیگر مطبوعاتی سعی کرده به داستان کوتاه نزدیک شود اما موفق نشده است.
حالا برای نمونه اثر " آنچه واندال ها بر جای می گذارند؟ را بخوانید...
" جنگ پایان پذیرفته و او به شهر زادبومش که تازه از واندال ها باز پس گرفته شده بازگشته بود.
شتابان از محله ای تار می گذشت.
زنی بازویش را گرفت و با لحنی مستانه گفت: مسیو...کجا ؟ میای بریم؟
خندید : نه پیرزن ...نه ! با تو نه . دارم می رم پیش نامزدم.
و نگاهش را متوجه پایین کرد و در او نگریست.
کنار یکی از تیرهای چراغ بودند. زن جیغ کشید.
مرد شانه هایش را گرفت و او را به زیر نور چراغ نزدیک کرد.
انگشتانش در گوشت تنش نشسته بود و از چشمانش آتش می جست.
نفس نفس زنان گفت " اوه ...جوئن " !
این داستان کوتاه از تمام عناصر لازم برخوردار است. به نظر شما چطور؟
" آخرین برگ " اثر زیبا و مشهور" او.هنری " هم که دیگر بیت الغزل این سبک داستان نویسی است. بخوانید...

" کارگر دختری مدت هاست بیمار شده . بنیه اش روز به روز تحلیل می رود.
پزشک معالج و دختری که با بیمار هم منزل است و نقاش سالخورده ای که دوست آنها است منتهای کوشش خود را می کنند لیکن دخترک دست از زندگی شسته است.
پاییز است و برگ های سرخ پیچکی که از دیوار روبروی اتاقشان بالا رفته است یکی پس از دیگری فرو
می افتند. دختر بیمار فروافتادن برگ ها را از فراز بستر نظاره می کند و با خود می اندیشد که با سقوط آخرین برگ او نیز خواهد مرد.
پزشک می گوید با بنیه ای که او دارد این خیال به زندگی او پایان می دهد اما اگر بتوان وی را امیدوار کرد شاید شفا پیدا کند. دیگر تنها یک برگ بر پیچک مانده است و دختر یقین دارد که با فرو افتادن آن خواهد مرد.
شب باد در غوغاست و طوفان بیداد می کند لیکن آخرین برگ درخت برجای خویش باقی است و دختر آن را می بیند و قوت قلب می یابد و بحران بیماری را از سر می گذراند. هنوز دوره نقاهتش پایان نپذیرفته است که نقاش سالخورده بر اثر ابتلا به ذات الریه می میرد.
پیرمرد که دیده بود باد و توفان آخرین برگ را از پیچک خواهد انداخت شب هنگام نردبان و فانوسی برداشته و " برگی " بر دیوار نقاشی کرده بود.
(1) برگرفته از هنر داستان نویسی – ابراهیم یونسی